تی تک| سایت تفریحی

جدید ترین مطالب
بخش بایگانی

داستان از زبون یه دختر خوشکل و پولداره نه خیلی پولدار ..متوسط رو به بالا ..دختر آروم و خوبی هست ولی پایبند دین نیست درسته نماز نمیخونه روزه نمیگیره یا لباسهاش نسبتا آزاده ولی دل پاکی داره و دنبال کثافتکاری نیست ..
بگزریم یه روز پدر این خانم میاد خونه و یه مسئله ای رو باهاش در میون میزاره که باعث باز شدن پای یه نفر به زندگیش میشه ..
حالا اون موضوع چی میتونه باشه که باعث بهم ریختن زندگیه این خانم میشه ؟ اونم زمانی که داره واسه کنکور درس میخونه ؟
بهتره داستان رو دنبال کنید دوستان

ادامه مطلب

خلاصه رمان:

اي خدا دوباره نمي تونم جواب بدم. لعنتي من كه همه ي اينا رو خونده بودم. صداي جيغ معلما پرده گوشمو مي لرزونه .دستام مي لرزيد حرفي براي گفتن نداشتم زمين زير پام ذوب مي شد .خدايا كمكم كن زمين داره منو مي بلعه چه خاكي تو سرم كنم. هر چه قدر سعي مي كردم پام از توي اون باتلاق مذاب بيرون نمي اومد كه يكدفعه با درد شديد پام از خواب پريدم . اه تو اين هاگير واگيرپام چرا گرفت؟با صداي بلندي كه بيشتر شبيه جيغ بود گفتم:
_مامان بدو تو رو خدا مردم

ادامه مطلب

رمان امروزمون رمان زیبا از خانم سارامرندی هست خلاصه از اون را ببینید

پدر و مادر سارا تو تصادفی که به شیراز دارن به طرز مشکوکی کشته میشن
جسد سوخته پدر و مادرشو کنار اتومبیل سالمشون پیدا میکنن و تنها کلید این مرگ مرموز سهراب برادر ساراس که در اثر اون حادثه دیونه شده و تیمارستان بستریه

برای مطالعه ودانلود به ادامه مطلب بروید...

ادامه مطلب

با انگشت اشاره دست چپ تلنگر می زد به صفحه بزرگ ساعت بند چرمیش، در عین حال سعی می کرد همه حواسش رو معطوف کنه به حرفای اردلان:
- دو سه تا خونه دیگه هم پیدا شده ...
ضربه محکمی کوبید، بدون اینکه چشم از ساعتش برداره گفت:

ادامه مطلب

خدمتکارچرخید و از سالن بیرون رفت ... جمشید نگاهی به شهراد کرد و گفت:
- خوب می گفتیم ... خودت بگو چند سالته؟
- سی و یک ...
- به!!! اول سن هلو شدن پسرا ...

ادامه مطلب

از جا بلند شد، تی شرتش رو با یه تی شرت مشکی و سفید عوض کرد، باز مثل احمق ها اول دوش گرفته و بعد اینقدر ورزش کرده بود که بدنش خیس و چسبنده شده بود ... باید دوباره می رفت دوش می گرفت و باز دری وری های باباشو به جون می خرید ... از اتاق که رفت بیرون، راهروی سه متری رو که طی کرد، سفره رو پهن شده کف خونه دید. باباش بالای سفره نشسته بود و داییش دست راستش ... شمیم هم کمک مامانش تند تند وسایل رو از لب اپن بر می داشت و توی سفره می چید ... با دیدن شهراد ایستاد و گفت:

ادامه مطلب

سیگار شکلاتی قسمت دوم

شنبه 21 شهریور 1394

دستمالی که مخصوص پاک کردن دستاش بود رو از توی کیفش بیرون کشید و انگشتای بلند اما پینه بسته اش رو یکی یکی روی دستمال کشید، بعد کف دستش و بعد هم کل دستش رو با وسواس پاک کرد ... بعد از کارش فقط دوست داشت دوش بگیره ... باید تا رسیدن به خونه صبر می کرد. کمربند

ادامه مطلب

با ذره ذره و قطره قطره خونش ... می خواد ریسمانی باشه برای بالا کشیدن هر کسی که تو قعر چاه تنهایی و ضلالت فرو می ره ... حتی اگه باعث بشه خودش سقوط کنه ...

 

با صدای بی صدا
ادامه مطلب

مهشاد
ادای کسانی که چندششان شده در می آورم و می گویم:
-ای,شوهر ذلیل بدبخت!حالا اگه یه ساعت نبینیش می میری؟اصلا چرا خودش نیومد؟
با لب و لوچه ی آویزان می گوید:
-می گه از احسان خجالت می کشم. حس می کنم هر چی تو ذهنم هست می خونه.
می خندم.

ادامه مطلب

 نام رمان : سنت شکن

 نویسنده : الناز محمدی

 حجم کتاب : 2,1 (پی دی اف) – 0,5 (پرنیان) – 1,1 (کتابچه) – 0,5 (ePub) – اندروید 1,1 (APK) 

 ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

 تعداد صفحات : 461

ادامه مطلب

دانلود رمان سارینا

شنبه 21 شهریور 1394

 نام رمان : سارینا

 نویسنده : افسون سرگشته

 حجم کتاب : 2,1 (پی دی اف) – 0,5 (پرنیان) – 1,1 (کتابچه) – 0,5 (ePub) – اندروید 1,1 (APK) 

 

ادامه مطلب
  • نویسنده :
  • بازدید : 366 مشاهده
  • دسته بندی : رمان ,
نام رمان: کوری
نویسنده: ژوزه ساراماگو
مترجم: مینو مشیری
تعداد صفحات: ۲۲۹
فرمت کتاب: PDF
زبان کتاب: فارسی

توضیحات:
رمان پیش رو یکی از برترین رمان های جهان و برنده جایزه نوبل سال ۱۹۹۸ میلادی میباشد .ساراماگو نویسنده این رمان در سال ۱۹۲۲ در نزدیکی لیسبون در خانواده ای تنگدست بدنیا آمد و به دلیل فقر نتوانست تحصیلات دانشگاهی اش را تمام کند و در یک آهنگری به کار مشغول شد تا بتواند به طور پاره وقت به تحصیلش ادامه دهد.رمانکوری” در سال ۱۹۹۵ منتشر شد. ساراماگو می گوید:” این کوری واقعی نیست، تمثیلی است. کور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسان ها عقل داریم و عاقلانه رفتار نمی کنیم….”کوری” یک اثر خاص است؛ یک رمان معترضانه اجتماعی – سیاسی، که آشفتگی اجتماع و انسانهای سردرگم را در دایره افکار خویش و مناسبات اجتماعی بیان میکند.
برای دانلود رایگان رمان کوری” از راوه  به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 

ادامه مطلب
  • نویسنده :
  • بازدید : 469 مشاهده
  • دسته بندی : رمان ,

از بالای درخت تنومند گیلاس که تازه به شکوفه نشسته بود به مادر می نگریستم. داشت تلاش می کرد مرا متقاعد کند که هر چه زودتر از درخت پایین بیایم.
- بیا پایین دختر میافتی اخه خجالت هم خوب چیزیه. من که اندازه تو بودم داداشتو زاییده بودم . این کارها برای تو عیبه اگه یکی تو رو بالای درخت ببینه چی فکر می کنه؟ لجوجانه در حال تکان دادن پاهام روی درخت گفتم - هر کی هر چی میخواد بگه من پایین نمی یام.
مادر در حال کندن گونه اش در حالی که به بالا نگاه میکرد و دستش را در برابر نور خورشید جلوی صورتش گرفته بودگفت
این اداها برای چیه؟ برای اینکه حرفتو به کرسی بنشونی؟ بیا پایین مادر بیا الان مهمانها از راه میرسند من هم هزارتا کار دارم. بیا برو لباستو عوض کن دستی به سرت بکش.
بعد برای ترساندن من ادامه داد
اگه اقا جونت بیاد و تو رو اون بالا بب

ادامه مطلب
  • نویسنده :
  • بازدید : 593 مشاهده
  • دسته بندی : رمان ,

از خیلی وقت پیش منتظر فرصت بودم و ان روز وقتی که مادر هنگام خارج شدن از خانه داشت سفارشات لازم را به با ([فقط کاربران عضو می توانند لینک ها را ببینند .])جی خانوم می کرد احساس کردم ان فرصت برایم فراهم شده از این موقعیت قلبم به طپش افتاد.گوشهایم را تیزتر کردم تا بفهمم مادر تا کی بیرون از خانه خواهد بود.
- باجی خانوم ناهار فروغ رو بده و به اقا بگو من رفتم خونه خواهرم کسالت داره ممکنه هم شب برنگردم.می دونی که چقدر راه دوره.
پیرزن بیچاره برای کم شدن کارهایش با لحنی دلسوز گفت
- خب فروغ خانوم رو هم ببرید زیارت خالش بعد از این مدت واجبه.

ادامه مطلب
  • نویسنده :
  • بازدید : 713 مشاهده
  • دسته بندی : رمان ,

گروه ارکستر شروع به نواختن یکی از بهترین اهنگهای موجود نمود و دیری نگذشت که وسط باغ از کسرت زوجهای جوان شکل تازه ای به خود گرفت اما انچه که برای من مهمترین چیز محسوب می شد ایستادن در مقابل کیانوش بود. نه اطرافم را می دیدم و نه سر و صدای مدعیون را می شنیدم نمی دانم چرا زبان جسورم وقتی تا ان اندازه به او نزدیک بودم برای گفتن چیزی به کار نمی افتاد حتی چشمانم از نگریستن به او احتراز می جست. صدای موزیک انقدر بلند بود که هیچ کس حتی حرفهای اطرافیانش را نمی شنید و سکوت مت همچنان ادامه داشت.می دانستم با همان لبخند طعنه گر بر من ([فقط کاربران عضو می توانند لینک ها را ببینند .]) خیره شده اما شهامت پاسخ دادن به نگاهش را نداشتم .
- اگر همین طور برای نگاه کردن زیر پایتان خم شوید ممکن است به زمین سقوط کنید.

ادامه مطلب