تی تک| سایت تفریحی

جدید ترین مطالب
بخش بایگانی

با انگشت اشاره دست چپ تلنگر می زد به صفحه بزرگ ساعت بند چرمیش، در عین حال سعی می کرد همه حواسش رو معطوف کنه به حرفای اردلان:
- دو سه تا خونه دیگه هم پیدا شده ...
ضربه محکمی کوبید، بدون اینکه چشم از ساعتش برداره گفت:

ادامه مطلب

خدمتکارچرخید و از سالن بیرون رفت ... جمشید نگاهی به شهراد کرد و گفت:
- خوب می گفتیم ... خودت بگو چند سالته؟
- سی و یک ...
- به!!! اول سن هلو شدن پسرا ...

ادامه مطلب

مهشاد
ادای کسانی که چندششان شده در می آورم و می گویم:
-ای,شوهر ذلیل بدبخت!حالا اگه یه ساعت نبینیش می میری؟اصلا چرا خودش نیومد؟
با لب و لوچه ی آویزان می گوید:
-می گه از احسان خجالت می کشم. حس می کنم هر چی تو ذهنم هست می خونه.
می خندم.

ادامه مطلب