تی تک| سایت تفریحی

جدید ترین مطالب
بخش بایگانی

با انگشت اشاره دست چپ تلنگر می زد به صفحه بزرگ ساعت بند چرمیش، در عین حال سعی می کرد همه حواسش رو معطوف کنه به حرفای اردلان:
- دو سه تا خونه دیگه هم پیدا شده ...
ضربه محکمی کوبید، بدون اینکه چشم از ساعتش برداره گفت:

ادامه مطلب

خدمتکارچرخید و از سالن بیرون رفت ... جمشید نگاهی به شهراد کرد و گفت:
- خوب می گفتیم ... خودت بگو چند سالته؟
- سی و یک ...
- به!!! اول سن هلو شدن پسرا ...

ادامه مطلب

از جا بلند شد، تی شرتش رو با یه تی شرت مشکی و سفید عوض کرد، باز مثل احمق ها اول دوش گرفته و بعد اینقدر ورزش کرده بود که بدنش خیس و چسبنده شده بود ... باید دوباره می رفت دوش می گرفت و باز دری وری های باباشو به جون می خرید ... از اتاق که رفت بیرون، راهروی سه متری رو که طی کرد، سفره رو پهن شده کف خونه دید. باباش بالای سفره نشسته بود و داییش دست راستش ... شمیم هم کمک مامانش تند تند وسایل رو از لب اپن بر می داشت و توی سفره می چید ... با دیدن شهراد ایستاد و گفت:

ادامه مطلب